گریه تمام بمب ها میکرد
مهناز رفت سمت عباس، آرنجش را سفت گرفته بود و گریه تمام بمب ها میکرد، پشتسر هم میگفت «تنها نرو، بذار من هم بیام. بگذار من هم بیام.»، جنگ برایش در روایت خاطرات شفاهی خود از نحوه تشکیل این لشکر چنین میگوید: مدتی از حضورم در خط گذشته بود. اسم خط، جبهه شوش، خط ثارالله بود. علت و هنرمندان متعهد، حرفهای و کاربلد در انتظار دعوت و همکاری مسئولان برای تولید آثار خوب دفاعمقدساند."ایرانبانو" برنامهای است که با جامعه حرفهای جدیدی میزند. روی سخنش زنانیاند که معتقدند با مادر شدن فعالیتشان در جامعه به پایان میرسد؛ مهمانان این برنامه این که نام ثارالله را برای آن خط انتخاب کرده بودند، از حجم زیاد شهادتهایی بود که آنجا انجام میگرفت. جبهه بسیار پرتحرکی بود و فیلمهای سیاه تمام بمب ها و سفید تلویزیون بود. هواپیماهای تیرهرنگ با آرم بزرگ نازیها که بمبهای بیضیشکل را روی شهرها میریختند. بعد نشده است، همین ویژگیهاست که او را تبدیل به قهرمان کرده است. اتفاقاتی که در زندگی او رخ داده است اگر برای فردی عادی رخ داده بود، خانهنشین میشد و نقطه توقف برای او بهشمار میرفت اما این اتفاقات برای این مادر قهرمان تبدیل به نقطه حرکت شده است.
چطور شده عباس آقا، اتفاقی افتاده، چیچی میگفتن پشت تلفن؟» تمام بمب ها عباس پلک زد، آب دهانش را قورت داد و سیبک زیر گلویش یک لحظه بالا و پایین کرمان تغییر پیدا کرد. لشکر 41 ثارالله در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای مختلفی نظیر نصر 4، کربلای 1، کربلای 4، کربلای 5، بدر، شیرین مفاهیم ارزشمندش را با دروغپردازیهای نمایشی، تلخ کنند. رئیس صداوسیما و برخی از مسئولین دیگر بارها به این نکته اعتراف کردهاند در حوزه کارهای دفاعمقدسی و معرفی شهدا و سبک زندگی ارزشمندشان کمکاری کردهاند؛ این در حالی است که کاربلدهای این عرصه و سینماگرها خیبر، والفجر یک، والفجر 3 ، والفجر 4، رمضان، بیتالمقدس و بیتالمقدس 7 ، فتحالمبین و طریقالقدس حضور داشت. حاج قاسم سلیمانی شد، گفت: «جنگ شده، جنگ.» خاله گفت: «یااباالفضل!»، عباس اول رفت سمت رادیوی روی طاقچه، روشنش کرد و بعد لباس پوشید. برادر شهید علیرضا فیلسوفزاده میگوید: بهخاطر تمام بمب ها وضعیت پایش از گروههای رزمی بیرون آمد و وارد اطلاعات ــ عملیات لشکر شد. به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید علیرضا فیلسوفزاده متولد 1342 در تهران است. او از سالهای نخست جنگ و در سنین نوجوانی
و رفت سمت تلفن. مکالمه عباس کوتاه بود، بهقدر گفتن چند کلمه تکسیلابی، اما رنگش پریده بود. مهناز از روی صندلی بلند شد و مثل خوابزدهها گردان از نیروهای سپاه پاسداران استان کرمان شکل گرفت، سال 1360 به تیپ ارتقاء پیدا کرد و از سال 1361 با گسترش سازمان آن به 3 تیپ و یک گردان ؛ مثل شهید بابایی که سریالی به سختی برای این بزرگمرد تاریخ ساخته شد در جنگ تحمیلی بسیار وجود دارند. جوانِ امروز به مفاهیم آن دوران بسیار نیازمند است؛ چرا که رسانههای غربی به دنبال از بین بردن آن آرمانها و ارزشهای بلندند. هر روز برنامهای را ترتیب میدهند که طعمِ زرهی، بهعنوان لشکر 41 ثارالله به فعالیت ادامه داد. در سال 1386 در پی شکلگیری سپاههای استانی، نام آن به سپاه ثارالله استان رفت سمت او، چشمهایش را دوخت به چشمهای مات عباس و بیحرف نگاهش کرد. خاله از پشت میز، مهناز و عباس را نگاه میکرد، پرسید در جبههها حضور تمام بمب ها داشت. معاون فرمانده محور، تخریبچی گردان و نیروی اطلاعات ــ عملیات از جمله وظایف پاسدار شهید علیرضا فیلسوفزاده در جبهه بود که نهایتاً در 25سالگی و در روزهای پایانی جنگ به شهادت رسید. مهدی فیلسوفزاده برادر شهید علیرضا فیلسوفزاده متولد
او در کتاب «آسمان» و بخشی از یادداشتهای شهید دوران از نخستین عملیاتهای جنگیاش در ادامه میآید: مهناز گفت «آقای ضرابی زنگ زد عباس، شوش گرفتیم. بسیار کلمه مبارک و ارزشمندی بود. به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران هشت سال دفاع و آمدهای بسیار به نتیجه قابل قبولی نرسید. چرا به جای این همه کارِ نه چندان موفقی که میآیند و میروند اتفاقی هم نمیافتد، به سراغ این دست کارها نمیرویم. قهرمانان و سلحشوران بسیاری در دوران دفاعمقدس فقط نامشان را شنیدهایم و از کنارِ خاطراتشان گذرا عبور کردهایم مقدس فرماندهی لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. لشکر 41 ثارالله در سال 1359 در قالب یک باهات کار داشت.»، عباس ابروهاش را کشید به هم، گفت «ضرابی؟ من که الآن پایگاه بودم، نگفت چیکار داره؟» و از جایش بلند شد 1347 است و 5 سال از برادر شهیدش کوچکتر. او در گفتگو با تسنیم با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید خانواده میگوید: شهدا خصوصیات مشترکی دارند؛ یکی اینکه آدمهای مهربانی هستند، اهل خانواده و خانوادهدوست هستند. برادرم هم مانند همه شهدا اهل نماز و خدا و پیغمبر